نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 20 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

Negarin

معما

1394/4/12 11:06
نویسنده : Negar Mousavi
313 بازدید
اشتراک گذاری

معماهای جالب

فقط نابغه ها جواب بدن!!!

ادامه مطلب

*کپی برداری............خودتون می دونید ممنوع*

 

 

 

 

مردی اقدام به ربودن هواپیمایی کرد که حامل مسافر و کالای بسیار ارزشمندی بود. او پس از برداشتن کالای ارزشمند،از خدمه ی هواپیما تقاضای دو چتر نجات کرد. پس از دریافت دو چتر،یکی از آن ها را پوشید و دیگری را باقی گذاشت و سپس همراه کالا به بیرون پرید.به نظر شما چرا او تقاضای دو چتر نجات کرد؟

به نظر شما شماره ای که ماشین روی آن است چند باشد؟

یک زن در مراسم ختم مادرش یک مردی را می بیند که قبلا او را نمی شناخت.او با خود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است.او با خود گفت او همان مرد رویایی من است.و در همان جا عاشق او می شود.اما هیچ گاه از او تقاضای شماره نمی کندو دیگر اورا نمی بیند.چند روز بعد زن خواهر خودرا می کشد.

به نظر شما انگیزه او از قتل خواهر خود چه بوده است؟

آیا می توانید در این تصویر،تصویر ستاره بیابید؟

شخص پولداری، یک نفر را برای پاسداری از خود وخانه اش استخدام می کند و با او قرار می گذارد، از بابت نگهداری خود و خانه اش، شبی … مقدار به وی بپردازد. اتفاقاً شخص پولدار قصد سفر مکه می کند. شبی که قرار بود فردای آن روز عازم مکّه شود، نگهبانش در خواب می بیند که آن مرد سوار هواپیما شد و هواپیما پس از برخاستن از روی باند فرودگاه، منفجر گردید.

 

فردای آن روز،هنگامی که مرد- چمدان به دست- به سوی هواپیما حرکت می کند، نگهبانش از رفتن او مانع می شود. مرد پولدار هر قدر اصرار می ورزد و می گوید: حتماً باید به سفر حج بروم، لیکن نگهبانش آنقدر جلوی او را می گیرد تا مسافران همه سوار هواپیما شده و هواپیما فرودگاه را ترک می گوید. لحظه ای پس از پرواز از فرودگاه، هواپیما در آسمان منفجر می شود و همه مسافرانش کشته می شوند.

 

وقتی مرد پولدار قضیه را می بیند شگفت زده می شود و از نگهبان می پرسد: تو از کجا می دانستی هواپیما منفجر خواهد شد؟ پاسدار می گوید: من دیشب عین این قضیه را درخواب دیدم! پولدار که این سخن را شنید با اینکه نگهبان جانش را نجات داده بود، لیکن گفت: تو به درد من نمی خوری! و او را بیرون کرد. علّت این تصمیم او را بنویسید.

دو برادر را به دادگاه احضار کردند. رئیس دادگاه از آنان پرسید: شما برادر هستید؟ گفتند: آری، گفت: پدر شما یکی است؟ گفتند: بلی، گفت: مادرتان هم یکی است؟ گفتند: آری بعد که به شناسنامه آنان نگاه کرد گفت: شما هر دو در دوازدهم تیر ۱۳۴۰ خورشیدی متولد شده اید، پس حتماً دوقلو هستید؟ گفتند: خیر! چطور چنین چیزی ممکن است. در حالیکه آنان دروغ نگفته اند؟

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

زهرا
13 تیر 94 11:05
خیلی قشنگ بود آفرین!!!
آوایے
25 تیر 94 14:26
خوب بودش
nikta
25 تیر 94 14:34
جواب معمای اول او با درخواست 2 چتر نجات از کادر پرواز هواپیما این تصور را به وجود آورد که تصمیم دارد به همراه یکی از مسافران (به عنوان گروگان) از هواپیما به بیرون بپرد. خدمه پرواز نیز طبیعتاً برای حفظ جان گروگان، 2 چتر نجات سالم به او دادند و او با اطمینان از این که چتر نجاتها درست کار می کنند؛ یکی از آنها را باقی گذاشت و با دیگری به بیرون پرید. *************** اون معمایی که میگه ستاره را پیدا کنید ، ستاره در گوشه سمت راست پایین است.
Negar Mousavi
پاسخ
از جایی دیدی؟آخه عین مطلبو نوشتی؟در هر حال عالی بود
حانیه
18 شهریور 94 19:36
سلام نگاری !جواب سوال عاشقی و مجلس ختم و... به نظرم برای این کشت که دوباره طرفو ببینه ببین مطمن نیستم درمورد غلط املایی فکر نکن بی سوادم!!!حرفشو پیدانکردم.اگه اشتباه بود تایید نکنی ها!!!منو زایع کنی!بی تربیت!!!
Negar Mousavi
پاسخ
ببین این دفعه رو شانس آوردی درست گفتی.ولی بالاخره تورو ضایع می کنم.می خوای زودتر ضایع شی آدرس وبلاگتو بفرست.راستش آدرسو یادم رفت.یادت نره حتما واسم بفرست.
مریم جووووووووون
24 آبان 94 16:20
سلام نگارجون حالت خوبه ؟ هر جوابی رو که می دونستم اینجا نوشتن ولی خیلی باحالی قربانتتتتتتتتتتتتت بوس بوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Negarin می باشد